هاشم افسریان خاطرات و شعر ها

بازگوئی خاطرات تا پیرسالی، ازمشهد قدیم تا کرمان آن سال ها، از هنرهای تزئینی تا هواپیمائی ملی و ماهان، از ناگفته ها تا گفته ها

هاشم افسریان خاطرات و شعر ها

بازگوئی خاطرات تا پیرسالی، ازمشهد قدیم تا کرمان آن سال ها، از هنرهای تزئینی تا هواپیمائی ملی و ماهان، از ناگفته ها تا گفته ها

یاد ایام




ای خوشا باز قدیما

اون قدیم و ندیما

سفره های رنگبرنگ

مردم خوب و قشنگ.


خنده های ناز تو

که مث غنچه گلهای اقاقی رو درخت

تو کویر دل من

یکدفعه باز میشد

برق چشمات تو شبا

کلید راز میشد

عقده های دل گمگشته من باز میشد.


یاد اون در بدری ، خون جگری

قصه های سبز پری.


یاد اون روزا که با ، لاله عباسی باغ

گونه هات سرخ میشد.

گیسوتو بافته بودی ، مث اون پیچش تاک ، که یله داده به خاک .


اون صفای کوچه باغا دیگه نیست

ملا گشتن تو رواقا دیگه نیست

قصه های ننه آقا دیگه نیست

لطف بی قل وغش پاک تو با ما دیگه نیست.

 

همه از سنگ شدیم

همه بی رنگ شدیم

همه دلتنگ شدیم.

 

دیماه 46 تهران

نظرات 2 + ارسال نظر
hassan vaziri سه‌شنبه 26 آذر 1392 ساعت 20:57

ein sheariaarto doost daram ye jori yad shear pariaye shamlo aftadam

محسن پنج‌شنبه 7 آذر 1392 ساعت 00:02

دیگه وصل جا شو به هجرون دادو رفت
شب یلدا به زمستون دادو رفت.
چشم اشفته مجنون توی اون شهر غریب
دیدشو به سیل با رون دادو رفت .


یلدای نمی دونم چه سالی بود. ولی زمانش خیلی هم مهم نیست .
ممنون دائی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد